مصاحبه ها و یادداشتها

بررسی و نقد «ملت سالاری- مردم سالاری- در حکمت متعالیه و عرفان»

اندیشه سیاسی ملاصدرا اقتدارگرایانه است و با مردم سالاری سر سازگاری ندارد

                                    ملت سالاری در حکمت متعالیه و عرفان                             

                                                                                                      بهرام دلیر

چکیده

تمام علوم و امور به حقیقی و اعتباری تقسیم می‌شود، حال آیا سالار بودن ملت یک امر اعتباری است؟ و یا یک امر حقیقی است؟ با رویکرد حکمت متعالیه و عرفان، سالار بودن ملت یک امر إعطایی از ناحیه دولت و حاکمیت نیست؛ بلکه ملت در حقیقت و نه در إعتبار سالار است. تقدم ملت بر دولت موافق با تمام اقسام تقدم و تاخر در حکمت متعالیه است؛ تقدم يعنى جلو و پيش، متقدم يعنى امرى كه از جهتى از جهات جلو و قبل باشد و وضع تأخر مقابل تقدم است. اقسام و انواع تقدم‏ها که در منطق و حکمت مورد بحث قرار می‌دهند عبارت‏اند از: 1- بالطّبع       2 - بالشرف 3- بالزمان 4- بالذات، 5- بالعليّه 6- بالمرتبه و يا بالرتبه، به هر یک از اقسام تقدم‌ها دولت و ملت را مورد تحلیل قرار بدهیم، ملت مقدم بر دولت است. اما از نظر عرفان سالاری ملت با توجه به مباحث انسان‌شناسی عرفانی و کرامت ملت که ملت در این رویکرد ملت مخدوم‌اند و دولت خادم ملت است که در عرفان انسان سالار نظام آفرینش است. سالاری انسان مستفاد از قرآن، برهان و عرفان است. سالاری ملت هم به عرفان نظری و نیز به عرفانی عملی قابل اثبات است.

واژگان کلیدی

ملت، سالار، حکمت متعالیه، عرفان، تقدم، تاخر

مقدمه

در حکمت متعالیه بحثی با عنوان انواع و اقسام تقدم و تأخر و نیز بحثی با عنوان سبق و لحوق وجود دارد که می‌تواند در پرسش اینکه آیا دولت مقدم بر ملت است؟ و یا ملت مقدم بر دولت است؟ به کار آید. ملت سالاری در حکمت متعالیه و عرفان به این معنا نیست که در حکمت متعالیه مرحوم ملاصدرا و پیروان او به بحث ملت سالاری پرداخته‌اند، ما با توجه به انواع و اقسام تقدم و تاخری که در حکمت متعالیه و در کتابهای منطقی آمده است می‌توانیم با طرح سوالی که آیا دولت مقدم بر ملت است؟ و یا ملت تقدم بر دولت دارد؟ طبق انواع تقدم و تاخر دولت و ملت را با هر کدام از انواع مورد تحلیل قرار بدهیم تقدم از آن ملت است. ملا صدار تقدم یک شي‏ء از دو شیء را بر دیگری بر دو قسم دانسته است، یکی بر حسب كميت شى‏ء مع یا دارای مقدار متصل است و یا دارای عدد منفصل، که هر کدام بیشتر باشد بر طرف دیگر مقدم می‌شود، انواع تقدم زمانی، مكانى، رتبى را داریم و دیگری بر حسب وجود که به وجود متقدم و متاخر معنا می‌یابند. که بنابر وجود سبق علِّى، طبعی و ذاتی را خواهیم داشت. (محمد بن ابراهيم صدرالدين شيرازى، چاپ اول  1302ه.ق، ص: 302) ما بر این باوریم که چه ملاک تقدم و تاخر را کمیت بگیریم، و چه وجود، ملت مقدم بر دولت است. در شکل گیری حکومت بایستی سرزمینی باشد و ملتی و نیز دولتی، اما دولتها ملتها را بوجود نمی‌آورند بلکه ملت قبل از شکل گیری دولت بوده و هست و این ملت است که با اراده و اختیار خود دولت را شکل می‌دهد. هستی حقیقی از آن ملت است و این ملت است که دولت را اعتبار می‌کند و به رسمیت می‌شناسد و مشروعیت دولت بستگی به ملت دارد و اگر دولت را به رسمیت نشناسد مشروعیت آن بچالش کشیده می‌شود. در عرفان انسان بزرگترین صنع الهی است، صورت آدمی، نهاد و بافت و تار و پود انسان، صنع حضرت حق است که انسان بما هو انسان اشرف نظام آفرینش است و ملت بجز تک به تک انسانها نیست وقتی این انسانها در کنار هم یک ملت را شکل می‌دهند اشرفیت کاسته که نمی‌شود بلکه فزونی نیز می‌یابد. طاعت حضرت حق خیلی مهم است اما روایات متعددی را مرحوم کلینی روایت می‌کند که: إِنَّمَا الطَّاعَةُ مَعَ الْجَمَاعَة(محمد بن يعقوب كلينى‏، چاپ چهارم 1407ق، ج8 ص208) دست خدا و یاری حضرت حق از آن ملت است و ملت سالاری خود را از حضرت حق در یافت کرده است یعنی سالار آفریده شده است. حال با این مقدمه به اصل ادعا که ملت سالاری در حکمت متعالیه و عرفان است می‌پردازیم یاد‌آور می‌شویم که هر کدام از انواع و اقسام تقدم و تاخر را که در ذیل می‌آوریم عطف به ملت سالاری است یعنی تقدم و تاخر بالطبع و ملت سالاری، تقدم بالشرف و ملت سالاری و .... پس در عناوین با این پیش‌فرض دیگر ملت سالاری را نمی‌آوریم.

مفاهیم

از ملت برداشتهای متعددی شده است که سه برداشت را یاد‌آور می‌شویم، یکی سیاسی، دیگری فرهنگی و سومی جامعی از سیاسی و فرهنگی است، ملت در برداشت سیاسی مجموعه کسانی که در درون نظم سیاسی والاتر از قوم و قبیله زندگی می‌کنند، یک ملت‌اند. در نتیجه وجود چنین نظمی مصلحت مشترکی در بین آنها پدید می‌آید و احساس وظیفه و وفاداری مشترکی نسبت به آن نظم شکل می‌گیرد. و... برداشت دوم که فرهنگی است برخی نویسندگان آلمانی مثل توفالیس و فیخته عوامل فرهنگی و زبان را عامل اصلی تشکیل دهندة ملت می‌دانستند. به نظر آنها بشریت به حکم طبیعت میان ملت‌ها تقسیم شده است نه به حکم وجود ملت‌ها. ویژگی مهم هویت ملی، زبان است که در برگیرندة سنتها، نمادها، افسانه‌ها و تاریخ و فرهنگ مشترک هر قوم است. برداشت سوم برداشت جامع‌تری است که از حد دو نظریة سیاسی و فرهنگی بالا فراتر می‌رود و در عین حال ویژگی آن دو را هم حفظ می‌کند؛ بر طبق برداشت سوم، ویژگی ملت را نباید در هویت قومی و فرهنگی یافت. برای تکوین هویت قومی، ویژگی‌های فرهنگی لازم است، اما هویت قومی - فرهنگی یافت. و وجود چندین قومیت در درون یک دولت نباید مانع تشکیل هویت ملی شود....(غلامرضا بابایی، چاپ اول 1382ص551-552.) ما ملت را در این مقاله امر وجودی می‌دانیم که از تک به تک انسان‌ها شکی می‌گیرد و نیازهای مدنی آنان را در کنار هم قرار می‌دهد و بخاطر اصالت نقصان‌شان در کنار هم قرار می‌گیرند. سالار را در لغت چنین معنا کرده‌اند: سپهسالار، سپهبد، مهتر چند کس، نقیب، آنکه دارای شغلی بزرگ و منصبی رفیع باشد، صاحب اختیار، خداوند، حاکم، والی، کشاورزی که وابسته به صحراست. و نیز به معنای سالخورده، پیر، شیخ، کهن، کهنه.(محمد معین، 1388، ص470) سالار به صفات ممتاز و برجسته در نوع خود: با این کار نشان دادی خیلی سالاری، ماشینش خیلی سالار بود. آن که ریاست گروهی را بر عهده دارد، بزرگ؛ مهتر: سرکرده و سالار این جماعت و... (حسن انوری، 1381، ج5 ص3991) و معانی دیگر که در لغت شناسان آورده‌اند؛ اما آنکه مراد ما از سالار همان معنای تقدم و بزرگی است، جالب اینکه در کتاب‌های لغت صاحبان قدرت مثل شاهان و رهبران را سالار دانسته‌اند اما ملت که این قدرت را به صاحبان قدرت واگذر کرده‌اند به سالاری معنا نکرده‌اند، ما بر این باوریم که ملت برای سالاری سزاوارتر است تا صاحبان قدرت. از نظری سیاسی، بخصوص در جوامع دمکراسی که صاحبان قدرت با آرای ملت به قدرت می‌رسند سالاری از آن صاحبان آراء است که با آرای خود یکی را به قدرت می‌رسانند و به نوعی ملت موکل و صاحب قدرت وکیل ملت می‌شود پر واضح است که موکل مقدم بر وکیل است و از نظر حکمی تقدم ملت بر دولت هم تقدم بالطّبع است و هم بالشرف و هم بالزمان وهم  بالذات هم بالعليّه و بالمرتبه و يا برتبه، است که به تفصیل معانی هر کدام از آنها در مقاله خواهیم پرداخت. واژه کاوان در معنای لغوی عرفان می‌نویسند: در لغت به معنی شناخت و دانستن بعد از نادانی و شناختن و معرفت حق تعالی است و به مفهوم خاص یافتن حقایق اشیاء به طریق کشف و شهود است. عرفان، مفهوم عامی است که شامل تصوف و سایر نحله‌ها نیز می‌شود به عبارت دیگر نسبت ما بین تصوف و عرفان به قول منطقیان عموم و خصوص من وجه است. گاهی کلمه عارف را در معنی فاضل‌تر و عالی‌تر از لفظ درویش و صوفی استعمال کرده‌اند. در کتاب اسرار التوحید آمده: «‌خواجه امام مظفر قوقانی به شیخ ابو سعید ابو الخیر گفت که صوفی‌ات نگویم، درویشت هم نگویم بلکه عارفت گویم به کمال، شیخ ابو سعید گفت: آن بود که او گوید‌». بعضی عرفان را جنبه علمی و ذهنی تصوف دانند و تصوف را جبنه عملی عرفان. (صادق گوهرین،ج 8، چاپ اول 1382.) سالاری انسان در عرفان چه در عرفان نظری و چه در عرفان عملی روشن‌تر از فلسفه است.

تقدم و تاخر بالطبع

تقدم بالطبع در مقابل بالوضع است، ملت نسبت به دولت تقدم بالطبع دارد یعنی بالطبع ملت بر دولت مقدم و سالاری از آن امر مقدم است نه امر مؤخّر در فرهنگ و اصطلاحات ملاصدرا تقدم بالطبع را با به مثال به تقدم واحد بر عدد دو و هيولى بر صورت و تقدم جسم بر حيوان و حيوان بر انسان، بیان کرده است. در انواع تقدم‏ها و يا چند نوع از آن امکان داخل وجود دارد مانند تقدم بالعلّية كه علت از اين جهت متقدم بر معلول است و به مرتبه هم متقدم بر معلول است و به شرف هم متقدم بر معلول است و در علت علل همه انواع تقدم‏ها وجود دارد ملا صدرا به طور كلى انواع تقدم‏ها را دو گونه مى‏داند يكى آن‏كه ترتيب در آن بالطبع باشد و اگر چه ذاتا بالطبع نباشد و ديگر تقدمى كه ترتيب در آن به اعتبار وضع باشد كه در امورى جارى است كه داراى حيّز و مكانند مانند تقدم جسم بر حيوان و حيوان بر انسان و تقدم بالمرتبه نوع اول است كه ترتيب در آن بالطبع است مانند تقدم صف اول نماز جماعت اگر محراب مبدأ فرض شود و در تقدم بالمرتبه روا باشد كه جريان معكوس شود، متقدم متأخر شود و بالعكس. خلاصه كلام تقدم بالطبع مانند تقدم واحد بر اثنين و خطوط بر مثلث(سیدجعفر سجادی،  1379ص 155.) واحد اگر نباشد عدد دو شکل نمی‌گیرد چون عدد دو تکرار دوتا یک است، حال بطور طبیعی اگر ملتی وجود نداشته باشد، آیا دولتی شکل می‌گیرد، مسلَّم پاسخ منفی است، تا ملتی نباشد وجود دولت سالبه به سلب محمول خواهد بود. هر حکومتی بخواهد شکل بگیرد می‌بایستی حتما دارای سرزمین، ملت و دولت بوده باشد و نیز شکل گیری دولت بستگی به وجود ملت است که اگر ملتی نباشد بحث از دولت یک بحث بیهوده‌ای خواهد بود. طبق تقدم و تاخر بالطبع ملت جلوتر از دولت می‌باشد و سلاری از آن علت است و ملت علت ایجاد دولت است.

تقدم بالشرف

تقدم بالشرف مانند تقدم دانا بر نادان و توا‌نا بر ناتوان و پارسا بر ناپارسا و فاضل بر مفضول که در تقدم عالم بر جاهل خدای سبحان فرمود: هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ(الزمر/9) آیا كسانى كه مى دانند و كسانى كه نمى دانند یكسانند؟ بطور قطع دانا تقدم بالشرف بر نادان دارد. شرافت از آن امر حقیقی است نسبت به یک امر اعتباری است و ملت یک حقیقت است در طول تاریخ چقدر دولتها آمدند و رفتند و در زمان معاصر چندین دولت عربی فرو پاشید اما ملت‌ها ماندند و دولت دیگری را رقم زدند پس امر ماندگار به امر غیر ماندگار تقدم بالشرف دارد و بخصوص با این پیش فرض که ملت علت شکل گیری دولت باشد تقدم بالشرف ملت بر دولت خیلی روشن‌تر می‌شود. در حقیقت بخصوص در جوامع پیش‌رفته ملت هم علت شکل گیری دولت هستند و هم علت ماندگاری دولت که اگر بگویم ملت هم علت محدثه دولت‌اند و هم علت مبقیه ادعای گزافی نکردیم. دولت محصول قرارداد است اما ملت دارای واقعیت و اشرف نظام آفرینش‌اند.

تقدم بالزمان

در تقدم بالزمان اشکالاتی طرح کرده‌اند که برخی از آن اشکالات پاسخ داده‌اند که بدان بحث‌ها نمی‌پردازیم ملاک در تقدم و تاخر بالزمان خود زمان است ملاصدرا برای تقدّم بالزمان، به تقدّم امروز بر فردا. مثال می‌زند و برای تقدّم بالرتبة، می‌‌گوید مثل تقدّم امام بر مأموم.( ملاصدرا، چاپ: دوم 1363ه.ش، ص157) فارغ اشکال و جواب‌ها، زمان ملت مقدم بر زمان دولت است، ملت بنابر ملاک زمان مقدم بر زمان دولت است. چه بسا در برهه‌ای از زمان در سرزمینی ملت باشد و لکن دولت شکل نگرفته باشد.

تقدم بالذات

هر علتی تامی تقدم بالذات يا تقدم بالعليه بر معلول دارد مثل تقدم علت تامه بر معلول خودش که تقدم بالذات است. حال ملت ذاتا جلوتر از دولت است بخصوص با این پیش‌فرض که ملت را علت شکل گیری دولت بدانیم. ملاصدار در شواهد می‌نویسد که هرگز متقدمی، متقدم نمی‌شود و نیز متأخری، متأخر نمی‌شود؛ مگر به حق. تقدم زمانی و تأخر زمانی هم به وجود حقیقی است، تقدم ذاتی و حقیقی از آن حضرت حق است و ما سوی‌الله در طول این تقدم و تاخر از مقوله تشکیک قرار می‌گیرد. بنابر اصیل بودن وجود، تقدم و تاخر در هستی ذاتی و حقیقی است ولی تقدم و تأخر در ماهیات، تقدم و تأخر عرضی و اعتباری است. (محمد بن ابراهيم‏ صدرالدين شيرازى، چاپ: اول‏1417 ه. ق‏،ج‏2، ص: 494- 495.) دولت ملت چه امر وجودی بدانیم و چه ماهیت بدانیم همچنین تقدم و تاخر نیز به هر یک از انواع و اقسامش بگیریم، به هر فرضی ملت بر دولت تقدم دارد.

تقدم بالعليّه

علت و معلول یکی از مباحث مهم فلسفی است با توجه به اینکه نظام هستی یک نظام علِّی و معلولی است فلذا برای مطالعه نظام آفرینش به مباحث علت و معلول فلسفی نیازمندیم و نیز به سنخیت بین علت و معلول بایستی توجه کنیم. تقدّم بالعلّيّة، مثل تقدّم حركت يد بر حركت مفتاح.  شهید مطهری در رابطه به اینکه آيا فعليت، علت قوه است يا قوه علت فعليت؟ بحثى را كه فلاسفه در باب علت و معلول و نيز در باب ماده و صورت مطرح مى‏كنند اشاره می‌كند که فلاسفه در آنجا مى‏گويند: «صورت براى ماده «شريكة العلة» است؛ يعنى هر صورت براى ماده خود به منزله «جزء علت» است. پس نسبت ميان صورت و ماده، به وجهى نسبت ميان علت و معلول است. هر قوه‏اى هميشه در پناه يك فعليت وجود دارد و قوه محض‏ نمى‏تواند وجود داشته باشد. اگر مى‏گوييم در الف قوه ب هست، اين قوه در ضمن فعليت الف و در پناه عليت الف موجود است. پس اگر فعليت الف نبود، اين قوه وجود نداشت و فعليت الف به منزله علت اين قوه است. پس هر قوه‏اى همراه يك فعليت و در پناه يك فعليت وجود دارد كه نسبت آن فعليت به اين قوه، نسبت علت به معلول و به تعبير ديگر نسبت «جزء العله» يا «شريكة العلة» به معلول است. پس فعليت از اين نظر بر قوه «تقدم بالعليه» دارد.»(مرتضی مطهری، 1377ه.ش، ج‏11، ص: 221). حال آیا دولت قوه ملت است و یا ملت قوه دولت است؟ به نظر می‌آید که فعلیت از آن ملت است و بالقوة بودن دولت در فعلیت ملت می‌باشد، پس به نوعی ملت تقدم بالعلیه بر دولت دارد و تقدم علِّی بر دولت دارد. بعد از شکل گیری دولت بنابر این که ملت بر دولت تقدم بالعلية داشته باشد؛ متقدم با متأخر معيت دارد و متقدم و متأخر از يكديگر منفك نيستند. علت در وصف علیت‌اش به وجود معلول است. بایستی توجه کنیم که تقدم بالزمان، تقدم بالرتبه، تقدم بالطبع، تقدم بالعليه و تقدم بالشرف هر كدام نوعى تشكيك‏اند که در کتابهای فلسفی و منطقی به تفصیل بدان پرداخته‌اند. از تقدم بالعلیه به تقدم بالذات و نیز تقدم بالتجوهر نیز تعبیر کرده‌اند. به هر حال می‌توان از ملت به جوهر بودن تعبیر کرد و از دولت به عرض و تقدم جوهر بر عرض در حکمت متعاله بدیهی است. جوهر بر عرض سالار است.

تقدم بالمرتبه

ملاصدرا برای تقدم و تاخر بالمرتبه بیانی دارد که یک مبداء موجود و یا مفروش را در نظر می‌گیریم، هر کسی که به آن مبداء موجود و یا مفروض نزدیکتر باشد او تقدم بالمرتبه دارد همانطور که گفته می‌شود که بغداد قبل از کوفه است و این بر دو قسم است یکی اینکه ترتیب در رتبه بندی به طبع باشد و دیگری به اعتبار و قرار داد باشد رتبه به طبع باشد مانند تقدم جسم بر حيوان و حيوان بر إنسان و دومی که به قرار دارد و اعتبار باشد مثل تقدم صف پشت سر امام جماعت بر صف‌های بعدی وقتی که مبدأ را محراب قرار می‌دهیم که صحیح در تقدم بالمرتبه اعتباری متقدم با متأخر جابجا شوند یعنی مقدم متأخر شود مثلا اگر مبدأ را درب مسجد قرار بدهیم صف آخر بر صف اول مقدم می‌شود.( صدرالدين شيرازى، محمد بن ابراهيم،1981م، ج‏3، ص: 256). تقدم بالمرتبه اگر بالطبع بدانیم، تقدم ملت بر دولت امر بدیهی خواهد بود، چون ملت در ایجاد دولت نقش علیت را ایفاء می‌کند و به طبع علت مقدم بر معلول است. و اگر تقدم بالمرتبه با اعتبار بدانیم، این ملت است که دولت را اعتبار می‌کند و اعتبار کننده بر اعتبار شده تقدم بالمرتبه دارد. مرتبه اعتبار کننده مقدم است که اگر اعتبار کننده نباشد در واقع اعتبار شده‌ای وجود ندارد.

عرفان و ملت سالاری

با توجه به اینکه اکثر نخبگان در بین ملت است و دانشمندان بزرگ و مخترعان بزرگ و نظریه پردازان سترگ در بین ملت است و از نظر عرفانی که به انسان کامل بهای ویژه‌ای قایل است او نیز در بین ملت است، دانشمندان، نخبگان، نظریه پردازان و واصلان سالاران حقیقی هستی‌اند دولت نیز نیروی انسانی خود را از ملت می‌گیرد. حال آیا سالاری از آن دولت است؟ و یا از آن ملت؟ دانش عرفان مهمترین بحثش بعد از خدا و اسماء و صفات الهی انسان است و برای انسان اهتمام خاص می‌ورزد در رویکرد عرفانی انسان که ملت ترکیبی از تک به تک انسان‌ها می‌باشد، مظهر حضرت حق، خلیفة الله است، مسجود ملائکة الله‌اند، انسان که تجلی تام الله حضرت حق است که اگر انسان نبود مظهر و تحلی اتمی برای حضرت حق یافت نمی‌شد، پس انسان سالار نظام آفرینش است، انسان سالار در نظام تکوین بطریق اولی سالار در نظام تشریع خواهد بود، یعنی سالار در هست‌ها و نیستها، سالار در بایده‌ها و نبایدها نیز خواهد بود. قیصری، در معنای اصطلاحی عرفان می‌نویسد: تعریف عرفان، علم به خداوند سبحان از حیث اسماء، صفات، مظاهر او، احوال و احکام مبدأ و معاد است، و نیز علم به حقایق عالم و نحوه رجوع آن به حقیقت واحدی که ذات احدی است و شناخت راه سلوک و تلاش برای رهایی نفس از تنگناهای قیود جزئی و در نهایت وصول به مبدأ نفس و پیدایش وصف اطلاق و کلیت برای آن. 

عرفان نظری

عرفان نظری بدنبال شناخت است و به گزاره‌های عرفانی که سزاوار دانستن است می‌پردازد، عرفان دانشی است که علم به الله سبحانه، اسماء و صفات، علم به مظاهر، علم به احوال مبدء و معاد و کیفیت رجوع عالم به حق تعالی در آن مورد بحث قرار می گیرد و بحث از توحید و موحد می‌باشد. عرفان نظری مربوط به تفسیر هستی یعنی تفسیر خدا و جهان و انسان است. عرفان در این بخش مانند فلسفه است ولی با فلسفه فرقهایی دارد از جمله:

الف: فلسفه مبتنی بر اصول عقلی و عرفان مبتنی بر مبانی و اصول کشفی است.

ب: از نظر فیلسوف هم خدا اصالت دارد و هم غیر خدا ، ولی خدا واجب الوجود و قائم بالذات است اما غیر خدا ممکن الوجود و قائم بالغیر است ولی از نظر عارف غیر خدا وجود ندارد وجود از آن خداست و غیر خدا تجلیات و مظاهر حق هستند خدا بود و غیر خدا نمود است.

ج: فیلسوف می‌خواهد جهان را فهم کند و کمال فیلسوف در این است که جهان را آن گونه که هست با عقل خود در یابد ولی عارف می‌خواهد هستی را شهود کند و بدان برسد و می‌خواهد به هستی رسیده در او فانی شود.

د: ابزار کار فیلسوف عقل و منطق استدلال است و ابزار کار عارف دل و مجاهده و تصفیه و تهذیب است.  عرفان نظری با تمام مسایلی که دارد  می تواند در عرفان سیاسی به کار آید.(بهرام دلیر، چاپ اول1393.)

عرفان عملی

عرفان عملی آن بخش از عرفان است که روابط و وظایف انسان را با خودش و با جهان و با خدا بیان می‌کند و توضیح می‌دهد. عرفان در این بخش مانند اخلاق است یعنی یک علم عملی است با تفاوتی که بعدا بیان می شود این بخش از عرفان علم «سیر و سلوک» نامیده می‌شود. علی (ع) می فرماید: العارف من عرف نفسه فاعتقها و نزّهها عن کلّ ما یبعدّها(کافی الدین ابوالحسن علی اللیثی، چاپ اول 1377ش53.) عارف کسی است که نفس خود را شناخته و از هرچه که آن را [از خدا] دور می کند آزاد و پاکش گردانیده است.  برای تفاوت میان عرفان نظری و عملی، این مثال را می‌زنند که گاهی فرد، عسل تعريف و توصیف مي‌كند تا طرف مقابل به صورت علمي با خواص، خصوصيات و ویژگی‌های آن آشنا شود؛ اما گاهي با خوردن و چشيدن عسل آن را مي‌شناسد؛ عرفان نظري همانند تعريف عسل است و عرفان عملي مانند چشيدن و خوردن آن است. برای عرفان عملی به نوعی منازلی را تعریف کردند که انسان سالت با طی آن منازل به اوج عبودیت و وصال حق می‌رسد و هر انسانی که به وصال حضرت حق دست یابد به کمال خود رسیده است. منازل السائرین خواجه عبدالله انصاری شاید در منازل سیروسلوک از کتاب‌های مهم بوده باشد. اولین منزل آن یقظه است که همانطور که بیداری یک فرد تصویر دارد و آن را تصدیق می‌کنیم بیداری یک ملت به عرفان عملی نیز صحیح می‌باشد، و ملت بیدار سالار است. تمام بخش‌های کتاب منازل السائرین از بدایات تا نهایات برای این است که انسان را به سالاری حقیقی برساند که در این رویکرد سالاری انسان و سالاری یک ملت در عبودیت و در اتصال به حضرت حق است.

در پایان بایستی یادآور شد، مقاله ناظر به مقام ثبوت و صرفاً یک بحث علمی است و کاری با مقام اثبات ندارد که آیا در عین و خارج از ذهن حکومتی بر اساس حکمت متعالیه و یا عرفان تشکیل یافته باشد، ناظر بر این نیست و شکل گرفتن نظام سیاسی مبتنی بر حکمت متعالیه و گزاره‌های عرفانی محل تردید می‌باشد.

نتیجه گیری

نتیجه که می‌توان از مقاله گرفت این است که در حکمت متعالیه بحث تقدم و تأخر و سبق و لحوق را می‌توان برای اثبات ملت سالاری به کار بست و با رویکرد انواع و اقسام تقدم و تاخر و سبق و لحوق ملت سالاری را به اثبات رساند. با هر نوع و قسمی از اقسام تقدم و تاخر ملت جلوتر از دولت قرار می‌گیرد و سالاری ملت برآیند آفرینش اوست و سالاری ملت یک امر اعتباری نیست بلکه یک امر تکوینی است، حال که سالاری ملت تکوینی شد؛ سالاری‌شان در در نظام تشریع به اولویت خواهد بود. تقدم ملت بر دولت، تقدم بالطبع، بالشرف، بالزمان، بالرتبه و.... است. برداشتی که ما از ملت داشتیم که در مجموع چهار برداشت از ملت یادآور شدیم یکی برداشت سیاسی، دیگری برداشت فرهنگی، سوم برداشت جامع‌تر از سیاسی و فرهنگی که برداشت مختار وجودی بود که با رویکرد هستی شناسانه و چه با رویکرد چیستی شناسانه ملت مقدم بر دولت است.

در عرفان با رویکرد عرفان نظری به حسب هستی شناسی و در هست‌ها و نیست‌ها ملت سالار است و با رویکرد عرفان عملی، ملت در عرصه باید و نیایدها سالار، انسان خلیفه حضرت حق و نایب اوست و نایب از اوصاف منوبٌ‌عنه برخوردار است که بایستی نایب قول منوبٌ‌عنه گوید و فعل او کند، پس در نظام آفرینش انسان سالار ماسِوی‌الله است کما اینکه مسجود ملائکه اوست، حال با این ویژگی ملت که یک امر حقیقی از تک به تک انسان‌ها سالار است؟ و دولت که یک امر اعتباری است سالار بر ملت است؟ می‌توان با برهان، عرفان و قرآن، سالاری امر حقیقی را بر امر اعتباری، اثبات کرد.            

نقدها

سیدصادق حقیقت

اصل مدعا که ملت باید سالار باشد درست است، ولی ادله ارائه شده کفایت نمی کند:

1- عنوان بحث «ملت سالاری در حکمت متعالیه و عرفان» است، در حالی که از صرفاً از چند اصطلاح فلسفی و منطقی استفاده شده است. چه بسا در این مکتب مسئله کاملا برعکس باشد (ملت سالار نباشد) یا این مسئله تفکرناپذیر باشد. البته ایشان گفته: «در پایان بایستی یادآور شد، مقاله ناظر به مقام ثبوت و صرفاً یک بحث علمی است و کاری با مقام اثبات ندارد که آیا در عین و خارج از ذهن حکومتی بر اساس حکمت متعالیه و یا عرفان تشکیل یافته باشد، ناظر بر این نیست و شکل گرفتن نظام سیاسی مبتنی بر حکمت متعالیه و گزاره‌های عرفانی محل تردید می‌باشد». این کلام با توجه به مدعای مقاله مبهم است.

2- معنای ملت و دولت: مشخص نیست ملت و دولت معنای مدرنند یا نه. چرا «مردم» نیامده که بشود مردم سالاری؟ «مردم سالاری» واژه مجعولی است و معادل انگلیسی در حوزه علوم سیاسی ندارد. «إِنَّمَا الطَّاعَةُ مَعَ الْجَمَاعَة: دست خدا و یاری حضرت حق از آن ملت است»: جماعت غیر از ملت است. گفته شده ملت جمع تک تک افراد هستند، این می تواند با اریستوکراسی هم جمع شود. دولت معلوم نیست حتی شکل استبدادی را شامل می شود یا نه. اگر این گونه باشد، دولت دیگر نمی تواند «مجعول از طرف ملت باشد».

3- ملت امری حقیقی و دولت اعتباری شمرده شده (چون ملت مجموع تک تک افراد است)، در حالی که هر دو اعتباری اند. امور و مفاهیم اصیل یا حقیقی و واقعی عبارتند از آنچه در عالم خارج، تحقق عینى دارند. اعتبار، اصطلاحی است که در فلسفه، منطق و اصول با معانی مختلفی به‌کار برده می‌شود. مفاهیم اعتبارى یا انشائی، برخلاف مفاهیم حقیقى؛ مفاهیمى غیر ماهوى هستند؛ یعنی این قابلیت را ندارند که هم در ذهن بیایند و هم در خارج موجود شوند. مفاهیم اعتباری اعم از معقولات ثانی فلسفی (مثل علیت) و منطقی (مثل قضیه) هستند. مفاهیم انتزاعى، مفاهیمی هستند که وجودشان به وجود منشأ انتزاع آنها است و غیر از این، وجودى ندارند.

4- سالار بودن اشتراک لفظی دارد: اشرف مخلوقات بودن، سالار بودن به معنای دموکراسی.

5- آن که سالار به معنای اشرف مخلوقات است، انسان است، نه ملت. این که انسان مظهر اسماء الهی است ربطی به ملت ندارد. کسی ممکن است نظریه اقتدارگرایانه داشته باشد، ولی این مبانی را قبول کند.

6- این که «انسان سالار نظام آفرینش و تکوین است، و بطریق اولی سالار در نظام تشریع خواهد بود» گذار از هست به باید است. 

7- انواع تقدم هایی که نام برده شده، در خصوص ملت و دولت درست نیستند: در مکتب اصالت وجود وقتی از تقدم صحبت می شود، بحث وجودی است. تقدم بالذات و بالعلیه مربوط به علت و معلول است. ملت و دولت علت و معلول نیستند. تقدم زمانی هم که دلیل نمی شود؛ چرا که چیزی ممکن است دیرتر بیاید، ولی تقدم رتبی داشته باشد.

8- «حتی» اگر تمام انواع تقدم ملت بر دولت اثبات شود، از یک قضیه هستی شناسانه نمی توان قضیه ای هنجاری برداشت کرد. مثلا اگر کسی نخبه گرا باشد، می گوید هرچند از نظر هستی شناسانه ملت مقدم بر دولت است، اما به این دلایل نخبگان در دولت باید مقدم باشند.

9- از انواع تقدم برای ملت بحث شده، ولی دلیل محکمی برای آن آورده نشده است. در بیان شفاهی ایشان نکاتی وجود داشت. از تقدم وجود بر ماهیت نمی توان نتیجه گرفت که ملت بر دولت مقدم است. از این که دولتها آمده و رفته اند و ملتها مانده اند نمی توان نتیجه گرفت که ملت سالار است.

نتیجه: از حکمت متعالیه این گونه مطالب در نمی آید و کوشش خود را باید بر مسائل اجتهادی دیگر بگذاریم. اتفاقاً اندیشه سیاسی ملاصدرا اقتدارگرایانه (به شکل هرمی) است، نه مردم سالارانه. اگر بناست اندیشه عرفانی با یکی از دوگانه مردم سالاری و اقتدارگرایی سازگاری داشته باشد، با دومی سازگارتر است. به قول لیلی عشقی اندیشه عرفانی این گونه بر انقلاب اسلامی اثر داشت. بر این اساس، آن انسانی که سالار است و مظهر اسماء الهی است باید رهبر باشد و بقیه پیرو!

815 مرتبه بازدید
در حال ارسال...